فصل 1 بخش 2

ساخت وبلاگ

20:42 , چهارشنبه هفدهم آبان ۱۳۹۶ , mahsa

زندگی با آدماش برای من یه قصه بود
توی این قصه کسی با کسی آشنا نبود
همه خنجر توی دست و خنده روی لبشون
توی شب صدایی جز گریه ی بی صدا نبود
نمی خوام مثل همه گریه کنم
دیگه گریه دلو وا نمی کنه
قصه های پشت این پنجره ها
غمو از دلم جدا نمی کنه


دانلود آهنگ جدید


فصل 1 بخش 2...
ما را در سایت فصل 1 بخش 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rooze13 بازدید : 29 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 23:10

مادرم گفت: هر جا تو بری ما هم میایم. پدرم می گفت: اونجا به درد شما نمیخوره، اهواز گرمه. شما طاقت گرمارو ندارید، برگردید همدان.همین موضوع به یک دعوای بزرگ تبدیل شد... کار هر روز پدر و مادرم دعوا بود سر اینکه ما میخواستیم بریم اهواز ولی پدرم نمیذاشت. ولی در آخر مادرم به اداره آموزش و پرورش رفت در خواس فصل 1 بخش 2...ادامه مطلب
ما را در سایت فصل 1 بخش 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rooze13 بازدید : 18 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 0:26

اون موقع ها هم بازیم پسر خاله ام بود. حمید ده سال از من بزرگتر بود. اون زمان خونه مامان جونم هیچ وقت سوت و کور نمیشد. همیشه پر از آدم بود. ما میرفتیم، خاله شهینم با پسرش، خاله فاطمه با شوهرش میومدن، بقیه بچه ها هم که هنوز ازدواج نکرده بودن تو خونه بودن.من صاحب دوچرخه شده بودم و هر روز با حمید میرفتی فصل 1 بخش 2...ادامه مطلب
ما را در سایت فصل 1 بخش 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rooze13 بازدید : 21 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 0:26

برگشتیم خونه خودمون. چند روز بعد پدرم با هر ترفندی که شده آدرس خونه مارو پیدا کرد. شب بود و بیرون داشتیم سه تایی قدم میزدیم. پدرم گفت منو ببر تو خونه ای که کرایه کردی میخوام ببینم کجاس. مادرم میگفت: نمیتونم ببرمت اونجا. به صاحب خونه گفتیم از تو بی خبریم. گفتیم بی نام و نشون گذاشتی رفتی و ازت خبر ندا فصل 1 بخش 2...ادامه مطلب
ما را در سایت فصل 1 بخش 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rooze13 بازدید : 46 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 0:26

انتخاب اشتباه مادرم درمورد شریک زندگی و سرافکندگی پیش خانواده اش یک طرف و بی عرضگی و سربار بودن پدرم از طرف دیگه باعث شده بود مادرم هر روز بیشتر از دیروز غصه و افسوس بخوره. پدرم خونه رو برای جهیزیه خواهرش فروخته بود، از طرفی پدرم نذاشته بود توی اون سوییتی که مادرم اجاره کرده بود بمونیم و مادرم رو مج فصل 1 بخش 2...ادامه مطلب
ما را در سایت فصل 1 بخش 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rooze13 بازدید : 46 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 0:26

مادرم به پدرم اصرار میکرد تیکه کاغذی که اون شب موقع از زیر فرش برداشته رو پس بده ولی پدرم انکار میکرد که چیزی برداشته. دعواهاشون شدید شد کم کم دیگه در برابر مادرم مقاومت نشون نمیداد و میگفت: آره کاغذ رو من برداشتم ولی تو باید توضیح بدی چجوری خونه خریدی و خونه برای چه کسیه. اون تیکه کاغذ قول نامه یک فصل 1 بخش 2...ادامه مطلب
ما را در سایت فصل 1 بخش 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rooze13 بازدید : 27 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 0:26

پدرم بیکار بود و پول بیمه بیکاری رو هم خرج خانواده خودش میکرد. مادرم بهش میگفت بگرد دنبال کار ولی پدرم گوش نمیداد تا اینکه یه روز اومد و گفت: خونه مادرم رو میخوایم بکوبیم دوباره بسازیم. هر کدوم از بچه ها مقداری پول آوردن ولی من سرمایه ای ندارم که بخوان شریک بشم باهاشون. قرار بود خونه چهار طبقه بسازن فصل 1 بخش 2...ادامه مطلب
ما را در سایت فصل 1 بخش 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rooze13 بازدید : 9 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 0:26

تو اون دوران من خیلی آهنگ های سیاوش قمیشی رو گوش میدادم بعضی وقتا هم شعراشو توی دفترم مینوشتم، یادم میاد یه روز مادرم شعرایی که تو دفترم نوشته بودم رو دید و خیلی عصبانی شد. گفت تو به جای درس خوندن تو دفترت شعر مینویسی؟؟ هنوز جدول ضرب رو کامل یاد نگرفته بودم، حمید خیلی باهام جدول ضرب کار میکردم ولی ن فصل 1 بخش 2...ادامه مطلب
ما را در سایت فصل 1 بخش 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rooze13 بازدید : 18 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 0:26

اینطوری شد که ما برای زندگی به میانه رفتیم. توی یه خونه ساکن شدیم که طبقه اول همکار پدرم با زن و بچه اش زندگی میکردن ما طبقه دوم بودیم.همکار پدرم اسمش حبیب بود ما آقا حبیب صداش میکردیم یه دختر هم داشت به اسم سحر تقریبا هم سن بودیم و اکثرا با هم بازی میکردیم. زنشم خانوم خوبی بود. خونه تقریبا بزرگی بو فصل 1 بخش 2...ادامه مطلب
ما را در سایت فصل 1 بخش 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rooze13 بازدید : 27 تاريخ : دوشنبه 29 خرداد 1396 ساعت: 5:10

زندگی عادی و معمولی داشتیم، خانواده پدر و مادرم همدان بودن و ما هر چند وقت یک بار میرفتیم همدان و بهشون سر میزدیم. زن آقا حبیب اولش خانم خوبی به نظر میرسید ولی نمیدونم چی شد کم کم سر ناسازگاری با مادر من برداشت.مادرم میگفت بهم حسادت میکنه میخواد هر کاری من انجام میدم اونم انجام بده، هر وقت میرم آشپز فصل 1 بخش 2...ادامه مطلب
ما را در سایت فصل 1 بخش 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rooze13 بازدید : 25 تاريخ : دوشنبه 29 خرداد 1396 ساعت: 5:10